«با عرض سلام و درود فراوان خدمت استاد گرامی و بزرگوارم

 یه خواهشی ازتون داشتم :اگه مقدوره مطالبی رو در باب آنچه که امروزه عشق و دوست داشتن نامیده میشه در وبلاکتون برای راهنمایی بیشتر جوان ها قرار بدید .آیا واقعن دوست داشتن کاری اشتباهه ؟اگه نه راه درستش چیه ؟اگه آره برای مقابله باهاش جیکار کنیم ...بسیار ممنون میشم ! با کمال تشکر، یک شاگرد ....».

چنان که لابد دریافته اید،این جملات تقاضای یک جوان است که از معلم خویش درخواست راهنمایی کرده است؛راهنمایی درباره عشق و حکم آن و راه درست مقابله با آن؛من نیز به حکم وظیفه اخوّت آنچه را در این باره آموخته و آزموده ام،عرض خواهم کرد؛امیدوارم مورد پسند و استفاده این شاگرد گرامی و امثال ایشان واقع گردد.

 

۱) می دانیم که مبدأ و انگیزه تمام افعال یک موجود زنده صاحب اراده،حُب یا عشق است؛حتّی تَرک ها و پرهیزها نیز تابع همان عشق و معشوق اند؛اگر محبوبی نباشد،منفور و دشمنی نیز در کار نخواهد بود تا گریز یا ستیزی لازم آید؛یعنی،وجود منفور،تابع و طُفَیل محبوب است،برخلاف محبوب ها که برخی از آنها ذاتی و اصلی هستند و خودبخود محبوب اند؛وقتی چنین است و آدمی تابع عشق و معشوق است، این دوست داشتن ها و محبوب ها در نجات و سعادت وی، نقش بنیادین دارند و اگر آدمی در تشخیص محبوب خویش به خطا رود و چیزی را که باید دشمن بدارد،در جان خویش بنشاند و دوستش بدارد،حسرتمند و زیانکار خواهد شد.به بیانی دیگر،مهرورزی یا کین ورزی یک شخص، به تنهایی تعیین کننده خوشبختی و بدبختی او نیست و چنین نیست که راه افتادن به دنبال تمایلات،به مقصد خوشبختی منتهی شود و پرهیز از آنچه ناپسند می دانیم،پرهیز از شوربختی باشد؛چه بسا آدمی چیزی را دوست داشته باشد و برایش شرّآفرین باشد؛و چه بسا چیزی در نظرش ناخوشایند باشد و در اصل،سودمند و پُرخیر باشد.

 

۲) بشر موجودی است که سرشت آمیخته به خیر و شر دارد و تمایلات موجودش،حُکم غریزه را دارد که شایستگی راهبری ندارند؛ لازمه دینداری،تنظیم مهر و کین غریزی از روی موازین دینی است؛چنان که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرموده اند:" لایُؤمِنُ اَحَدُکُم حَتّی یَکونَ هَواهُ تَبَعاً لِما جِئتُ بِهِ " یعنی: کسی از شما مؤمن نخواهد شد مگر آن گاه که تمایلات و سلایقش با پیام و آموزه های من همنوا شده باشد".پیروی از این غرایز و شأن پیشوایی به آنها دادن،عین شوربختی و باختن سرمایه است: " و مَن اَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هواهُ بِغَیر هُدیً مِنَ اللهِ " : کیست گمراه تر از آن که بی اعتنا به رهنمودهای خدای متعال،به دنبال میل و خوشایند خویش برود؟! {قصص:۵۰}.هم چنین قرآن دستور می دهد که: " لاتَتَّبِعِ الهوی فَیُضِلَّکَ عَن سَبیل اللهِ " دنبال تمایلات خویش مرو که تو را از راه خدای متعال، منحرف خواهد کرد" {ص:۲۶}.بنابراین بر خلاف احکام برآمده از اخلاق سنتیمانتالیستی مدرن،که مبنایش خوشایند فرد بشری است،لازمه تقوا و مسلمانی،تزکیه و تصفیه نفس است نه ترضیه آن! مسلمانانه زیستن،برآوردن خواسته های نفس نیست؛بلکه تصفیه و پرورش نفس از طریق پالودن غرایز و خواسته های آن با صافی خداترسی و عقل ایمانی است. 

 

۳) علاقه مندی به زیبارویان ، خویی فطری و درآمیخته با سرشت انسان است؛چنان که شاعر شیراز نیز گفته است: مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد / قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد! این علاقه مندی البته سرمایه ای برای شرکت در آزمون تصفیه است و حکم دین،در عین تأیید وجود و نیرومندی این تمایل،آن است که باید وسوسه ها و تقاضاهای آن از صافی شرع بگذرد و طبیعی بودن آن در سرشت انسان،برای مشروعیتش کافی نیست؛نمی توان به بهانه وجود و قوّت این غریزه،لگام آن را از دست شریعت گسست و دنبالش به راه افتاد؛زیرا تدیّن اساساً به معنای زیبا دیدن چیزهایی است که شرع، آراسته و زشت دانستن چیزهایی است که شرع،نکوهیده است:" استحسانُ ما حسّنهُ الشرعُ و استقباحُ ما قبّحه الشّرعُ ".بر خلاف تعالیم فیلسوفانی چون ابن سینا و فارابی و پاره ای متصوّفه متأثّر از آنان،عشق مجازی یا زمینی،نه تنها لازم و پسندیده نیست،بلکه فرزند شرک(اعتقادی یا اخلاقی) و مادر انواع معاصی است و مرضی است که ابتلا به آن ریشه در فقر تقوا و ضعف اخلاص دارد و اگر آدمی حقیقتاً موحّد و مخلص باشد و خالق جهان را در دوست داشتن،فرمانبرداری و مددطلبیدن،تنها ساخته باشد و تنها او را دوست داشته باشد،تنها از او فرمان ببرد و تنها از او مدد بطلبد و تنها بر او توکّل کند،بدین مرض معنوی ویرانگر مبتلا نخواهد شد! گواه این ادّعا این که خدای متعال،نجات یوسُف از عشق ورزی با زلیخا را محصول اخلاص او می داند: " کذلِکَ لِنَصرفَ عَنهُ السّوءَ و الفحشاءَ ، اِنّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصین"{یوسُف:۲۴} یعنی: این چنین بدی و زشتی را از او دور داشتیم که او از بندگان ناب و پالوده ماست".امّا زلیخا و زنان همشهری اش مشرک بودند و لذا به عشق دچار گشتند.جوشش غریزه تمایل به جنس مخالف،گرچه واقعیت دارد،امّا آزمونی برای ثبات اخلاقی و تعهّد ایمانی است و نشان از بیماری قلب و ضعف ایمان دارد: " فلاتَخضَعنَ بالقول فَیَطمَعَ الذی فی قلبه مَرَضٌ " با صدای نازک سخن مگویید که بیماردل طمع ورزد{احزاب:۳۲}.زنان و مردان و دختران و پسران مؤمن،از ورود به روابط عاشقانه منع شده اند و به تعبیر قرآن،متخذات اخدان{نساء:۲۵} و متخذی اخدان{مائده:۵} نیستند.

 

۴) از یاد نباید بُرد که این در صورتی است که عشق را در همان معنای عُرفی آن و مرتبط با غریزه جنسی به کار بریم؛ممکن است پاره ای خُرده گیران اشکال کنند که "اشخاص مذهبی تحت تأثیر محرومیت از اختلاط و مغازله،هر نوع روابط زن و مرد را به مسائل جنسی می دوزند؛ در حالی که مراد ما از عشق،مدل متعالی و متمدّنانه آن است که فراتر از هوس بازی جاگرفته در اذهان کذایی شماست"! بنده البته به دلالت تجربه جامعه شناختی،تا حدودی با این تحلیل موافقم که گشودگی فضا و آسانی اختلاط،روابط کلامی را به نوعی لطافت ، آراسته و تمایل دوست گیری را به موارد خاص محدود می کند؛اما آمار خیانت ها،قتل ها،هتک ناموس ها،سوءاستفاده ها و ... ،حتی در نوع مرفّهانه و متمدّنانه(!) این روابط چنان بالاست که به آسانی نمی توان واقعیت فسادآمیز و تباهی آور این روابط را انکار کرد.از این گذشته،برای شخصی که دل در گرو آفریدگار خویش دارد و هراس از دوزخ را در ژرفای جان نشانده است،ناخرسندی خدای متعال و تنفّر پیامبر(ص) از این گونه ارتباطات،کافی است که حتی ذهن خویش را از دغدغه آن بپیراید و دامان خویش را بدین گناه شرافت سوز نیالاید:نهی بر اهل هوی تحریض شد / نهی بر اهل تُقی تبغیض شد!اگر شرط ایمان،چنان که در حدیث بالا گفته شد،میزان کردن تمایلات با پیام پیامبر است،کدام دل مؤمنی می تواند قبیح شرعی را گوارا و پسندیده شرع را نازیبا بپندارد؟! اگر رواج این روابط و دشواری پرهیز از آن در جامعه کنونی را بهانه کنیم،آن وقت به حاکمان نیز باید حق داد که دشواری فرمانروایی دادگرانه را بهانه ستمگری سازند و به کاسبان نیز باید حق داد که دشواری کسب حلال را به توجیه حرامخواری و فساد اقتصادی بگمارند!

 

۵) حال اگر کسی بدین درد مبتلاست،چاره اش چیست؟! اسیر عشق را چاره این است که اوّلاً به قُبح اخلاقی آن و گناه آلود بودن بستر رویش آن ، توجّه و اعتراف نماید؛ثانیاً دست در دامان عفّت و خویشتن داری آویزد و با کفّ نفس، از اعلام شفاهی یا کتبی یا اشاره ای آن به معشوق بپرهیزد و تحمّل درد عشق و سوز دلبردگی را بهای بقای ایمان و وارستگی سازد و نجات خویش را در قالب نیایش و دعا از پروردگارش طلب کند و خود را از شرایط اجتماعی بیدارکننده یا شوراننده عشق دور بدارد؛ در این حالت از شمار کسانی خواهد بود که از تقوا و صبر بهره مند گشته اند: " اِنّهُ مَن یَتّق و یَصبر فإنّ اللهَ لایُضیعُ اَجرَ المُحسنین " هر که پرهیزکاری و خویشتن داری پیشه کند،خدای متعال پاداش نیکوکاران را تباه نمی سازد{یوسف:۹۰}.آری،به سان دیگر امراض معنوی،در این مورد نیز هر که نفس خویش را از تمایلات نامشروع محروم کند،رَخت ایمان به در خواهد بُرد و از کسانی خواهد بود که قرآن درباره شان می فرماید: " امّا مَن خاف مَقامَ ربّهِ و نَهَی النّفسَ عَن الهَوی فإنّ الجَنّة هِیَ المأوی " :هر که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوس بازی منع کند،جایگاهش بهشت خواهد بود!" {نازعات:۴۰و۴۱}.